به سلامتي زنجيري که صدسال زير برف وبارون ميمونه ميپوسه ولي از هم جدا نميشه اميدوارم بمونيم بپوسيم ولي ازهم جدانشيم
تو دنيا سه چيز از هم سير نميشن:زمين از بارون,چشم ازگناه,عاشق از معشوق
محبت مث يک سکه ميمونه که اگه بيفته توقلک قلب ديگه نميشه درش آورد و براي درآوردنشم بايداول اونوبشکني
اي پيامک برو پيش اوني که تو فکرشم يکي بزن توسرش برگرد اينجاباهم بخنديم.
عصاره ي تمام مهرباني هايت را ميگيرم و از آن فرشته اي ميسازم همچون خودت
بهترين لحظه زماني است که فک ميکني فراموشت کردم اما يهو پيام ميرسه که ميگه ميميرم برات
هميشه سعي کن توزندگيت اميدوارباشي و هيچ وقت غم و حسرت چيزايي رو که نداري مث :عقل,انسانيت,درک و چيزهايي ازاين قبيل رو نخور....
برصفحه ی روزگار
براین دل بی قراربردل پرامیدم
بردل پرزاشکم
مینویسم ای بی قرار
با من بمان بامن بخوان
همیشه پشت در منتظرت بودم..نمیدونستم که میای یانه...نمیدونستم که طعم عشقم رو چشیدی یا نه..اما میخوام فقط اینو بدونی که دل برات داره میتپه.
نظرتونو درباره ي اين شعربگين؟
من همان کودک ديروزم
نوپاي امروزم
من همان آشفته حالم
کز زاشکم بي قراري
من ز اشکت بي قرارم
دانشجويي سر کلاس فلسفه نشسته بود موضوع درس درباره ي خدابود .استاد پرسيد:آيا در اين کلاس کسي هست که صداي خداراشنيده باشد؟کسي پاسخ نداد ,استاد دوباره پرسيد:آيادراين کلاس کسي هست که خدارا ديده باشد
کسي پاسخ نداد
استاد باقاطعيت گفت پس خداوجودندارد.
اما يکي از دانشجويان باحرف استاد موافق نبود و اجازه خواست تا صحبت کند استادپذيرفت دانشجو از جايش برخواست و گفت:آيادراين کلاس کسي هست که صداي مغزاستادراشنيده باشد,کسي پاسخ نداد.دانشجودوباره گفت آيادراين کلاس کسي هست که مغز استاد را ديده باشد ؟کسي پاسخ نداد.
دانشجو گفت:پس استادمان مغزندارد
.: Weblog Themes By Pichak :.